ابعاد عملى و جامعه‏ ساز در عرفان امام راحل

نویسنده: حبیب الله قلیش لى
 

"هر کسى را راهى است‏به سوى حق که بدان راه یابد پس بشتابید به خیرات".
آن پیر یگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصیت‏بى همتاى خود، ابعاد گوناگون داشت که عرفان جنبه‏اى از آن است و در این مقوله نیز داراى ابعاد بسیارى است که شناخت آنها مستلزم شناخت کلى از شاخصهاى والاى، منش فرازمند اوست، چرا که درک کلیت مقدمه درک جزئیات هر پدیده‏اى است و کلیتى از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئیات که ملازم آن کلیت است ادراک نگردد.
و اما چگونه بحرى در کوزه گنجد، و چگونه اوراق کتابى که عالم و آدم را در خویش جاى دهد در پاره ورقى مندرج گردد. چرا که "وجود هرچه بسیطتر و به وحدت نزدیکتر باشد، کثرات را شاملتر و احاطه‏اش بر اشیاى متضاد تمامتر خواهد بود." (1) و شناخت عارف کامل که مظهر تعیین مشیئت‏حق باشد به تحقیق و کماهو حقه در لفظ و کلام، جایگیر نیست، "زیرا عبارتها کوتاه است و اشارتها ناتوان و بیانها نارسا است" (2) .
یک دهان خواهم به پهناى فلک تا بگویم شرح آن رشک ملک (3)
لکن بهره گیرى از هر عظمتى بقدر استطاعت پسندیده اهل نظر است که:
"مالایدرک کله لایترک کله".
آب دریا را اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید (4)
و خود حکایتى محیرالعقول است که هرچه از این دریا بنوشى که تخفیف عطش را اعث‏شود، تشنگى مضاعف را سبب گردد. که این خود، نشان جاذبه آن نور کامل در شب ظلمانى است که سالک را نشانه جستجو است و بارقه‏اى از جلوه هاى جمال که عاشق شیدا را به صدگونه شیداتر مى‏سازد.
بازگردیم به جرعه نوشى از میناى مستى بخش عرفان عملى امام (س) و نقشى از مباحث کلى در این باب. که البته بررسى تحلیلى پیرامون جنبه هاى متفاوت آن فرصتها مى‏طلبد به امید آنکه به یارى حق با استفاده از هر فرصتى، بخشى در حد توان نمایانده شود.
اگر ساقى از آن جامى که بر عشاق افشاند، بیفشاند به مستى از رخ او پرده برگیرم (5) .
آن وجودى که مقدر است‏حجت‏خدا را به عیان در هر عصر و زمانى بر خلق پدیدار سازد باید که فطرت خود را از آلایشها منزه دارد و طى طریق به سنت انبیاى عظام بالاخص ذات مقدس نبى اکرم - صلى الله علیه وآله - نماید: "هر سالکى را باید که حال در او پیدا شود، ولیکن باید که در حال نماند و از این مقام ترقى کند به مقام حکمت الهى و دائم از حق طلب کند." (6)
حضرت امام (س) پیوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شیوه اهل نظر عمرى در سعى و تلاش سپرى کرد و آنچنان که از تاریخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مى‏گردد، دقیقه‏اى از کشف دقایق علم و معرفت فروگذار نکرد تا عشق روى نمود و افراط عشق او را به درک مسئولیتى عظیم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالى به آن وجود پاک محول گردید، که: "طلب از مطلوب خیزد نه از طالب" (7) و پس از آنکه مطلوب عالم امکان او را به راهبرى خلق اشارت کرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلایا را به جان خریدار شد که: "در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگى مقصد و ارزشمندى و علو رتبه آن است" (8)
پس، نگریستن و والانگریستن به مصایب انسان و جستجوى راه نجات دستمایه‏اى شد که برخیزد و چراغ برگیرد و راه از چاه بنماید که تجلى حق در آیینه ذات او، به طور طبیعى عرصه بروز و ظهور و دلالت‏به عوالم نجات انسان را ممکن ساخت زیرا: "هرچیز که تجلى حق در آینه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غیب بیشتر خواهد بود" (9)
پس بدین گونه علم نظرى میدان عمل یافت و اهل ایمان را در زندگى مادى راهى فراپیش آورد که نتیجه آن تامین زمینه مناسب براى راهیابى به زندگى معنوى باشد و دلیل عالم غیب گردد.
این است که عرفان امام از بعد نظرى، ابعاد عملى مى‏یابد و سیر و سلوک در عوالم و ملکوت سبب مى‏شود که از افلاک به خاک بازگردد و دارندگان ایمان را از قیود غیر الهى برهاند و به قوانین الهى بازگرداند و بیراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدى عرصه زندگى خاکى و سکوى پرواز را براى جهش به معارج معنوى آماده ساخت.
براى رسیدن بدین منظور، به قدرت نیاز بود زیرا که قدرت وسیله‏اى براى ثبیت‏حقانیت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتى که مى‏تواند حقانیت‏حق را در عوالم انسانى تحقق بخشد، قدرتى است که سررشته‏اش به ذات حق منتهى شود که کامل و بى واسطه است زیرا: "قدرت از امهات صفات الهى است و یکى ازائمه سبعه است که آنها عبارتند از، حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم . . . و قدرت در اصطلاح حکیم عبارت از آن است که فاعلى ذاتا به گونه اى باشد که اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد" (10)
چنین است که آن عارف کامل هیمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج کمال را به زندگى سرزمینهاى اسلامى جارى کرد و عشق را از اعلا مرتبه امکان در عالم خاک سارى نمود تا زندگى راه فطرت را جستجو کند و مایه حیات اصیل انسانى در نظام اجتماعى شکل گیرد و تبعات ایمان در زوایاى ارتباطهاى مادى متجلى گردد و آدمى حد خود را بشناسد و جوهر خود را دریابد که آدم تجلیگاه، قدرت حق است: "و وجود عالم بى آدم جسدى بود بى روح و جامى بى‏راح و آیینه‏اى صیقل ناکرده و آدم عین جلاى مرآت عالم است". (11)
فى الجمله، در این فصل، جلوه‏اى از جلوات شیدایى و کمال آن پیر کامل نمایانده شد که میل به یارى خلق عالم و مجرى داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هیمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسیارى محبت که آن پیر داشت‏به سالکان و مریدان خویش که: "حصول هیمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ایجاد عالم و حصول محبت از تجلیاتى که وارده است از حضرت جمال حق" . (12)
پس عارف کامل با نیروى عشق، خیرخواه بندگان حق است و پدرى دلسوز و رافع ستم از فرزندان که سعى خود را به کار مى‏گیرد تا از محبت متقابل فرزندان در هت‏براندازى ظلم و استقرار حکومت عدل بهره گیرد و برنامه زندگى را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پى ریزى نماید که مایه آرامش و راحت جسم و جان و زمینه‏ساز حرکت‏به سوى الله باشد.
مروى کنیم بر سیر تحول و تکامل که با واسطه آن پیر یگانه در نظام زندگانى ملتى پدید آمده و با جریان طبیعى حیات پیوند دارد.
"کارانه عشق در سیر تحول و تکامل" حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - با سیره علمى و عملى خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربیت نفس و تفکر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جریان زندگانى مبارزاتى خویش مستقیم و غیرمستقیم راههاى حرکت‏به سوى اخلاق در زندگى را آموزش داد با روش مستقیم یعنى سخنرانیها و نوشته‏هاى عمیق، مسلمانان بخصوص شیعیان را به تفکر واداشت تا بدانند که در کجاى جهان و در کدام نقطه هستى ایستاده‏اند، دردها کدامند و درمانها را در کدام قاموس باید جست؟
و با استفاده از روش غیرمستقیم، استقامت، شجاعت و شکست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد.
عشق به کمال مطلق که پوچى و گذرایى زندگى مادى را مى‏نمایاند و اسباب مادى را تنها وسیله‏اى براى راهیابى به شارع مستقیم به کار مى‏گیرد، بتدریج در اذهان پدید آمد و سرگردانیها و بهت و حیرتهاى ملت مظلومى که زیر بار تحقیر سر فرو کرده بود در برخورد با اراده آهنین مردى از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنیت کل جامعه، به سوى عاشقى گرایید تا آنجا که همگان آن پیر روشن ضمیر را اسوه خود یافتند و فرمانش را به جان و دل خریدار آمدند.
در طى مراحل از خویش به خویش و از صورت به معنى و از ماده به ماورا، آموزشهاى این معلم دین سرمشق جماعت‏شد.
ابتدا در پذیرش ستم نفس سرکش جولانى یافت تا از چشمه‏هاى آلوده شهوات سیراب شود و این مرحله تحقیر مقام والاى انسانى بى نفس گرم پیر، سرماى یاس بر جانها مستولى ساخت و نیاز به بیدارگر را در ضمیر پنهان شعله‏ور ساخت.
سپس ندایى در سکوت مرگبار رعشه‏اى بیدار کننده را در پى آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاى مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجى الهى خود جلا دادند، دوران خودسازى فرا رسید، آموزش صبر و انتظار، تحمل صیقل دهنده آماده شدن براى انفجارى عظیم کار خود را کرد.
آنگاه نوبت آزمایش در دورانهاى و مراحل مختلف پدید آمد، عشق به صفاى زندگى و جاذبه حقیقت هستى به جاى خون در رگها جهید و سوداى فراگیر شیدایى کارآمد شد.
ما زاده عشقیم و پسرخوانده جامیم در مستى و جان بازى دلدار تمامیم (13)
و کلام خدا در جانهاى شیفتگان روى نمود که: "یا ایهاالانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه." (14) اى انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسیدن به خدا بکوش عاقبت‏به ملاقات پروردگارت نائل خواهى شد.
دریاى متلاطم آدمیان به تموج در آمد، عشق کارها نمودار ساخت، سرها به پاى معشوق حقیقى قربان شد، "عشق از اول سرکش و خونى بود "شعار به عمل و شوق به مشاهده انجامید و شهود جمال حق روى نمود، آغاز به انجامى هستى آفرین کشید، لاله‏هاى جنون ملکوتى در پیشگاه حضرت ربوبى روییدن گرفت و جوانه هاى شیدایى سر زد و شکوفه‏هاى عطرآگین درخت دوستى پدید آمد.
"بعضى را مطلوب طالب پیش آمد و بعضى را به وقت کمرگ مطلوب روى نمود و بعضى هم در آن طلب مردند، در هوس این در طلب مردن کارى بزرگ است". (15)
این که گفته شد، شبنمى از رخسار گلزار دوست و دیدارى از بیکرانگى جلوه‏هاى جمال اوست فصولى مشبع و جامع باید که شرح داده شود تا خطى از چهره رخشان او شاید که نمودار گردد. و این فصلها که مجالى دیگر و فرصتى درخور مى‏طلبد، بعضى به شرح ذیل، فهرست وار مى‏آید:
1- نوآورى در دیدگاههاى جامعه شناسانه
2- توجه انسان به کاربرد اندیشه
3- انسان سازى در عرفان عملى
4- جلوه و شهود در عالم صورت و معنى
5- عوالم چندگانه در قاموس عشق
6- حجابها و حجاب درها
7- کار مایه عشق در تمیز نیک و بد
و این همه از زاویه دید امام راحل جامعیتى در عالم جمع‏الجمع دارد تا به یارى حضرت پروردگار توفیق پرداختن به هر یک دست دهد.

پی نوشت :

1و2. شرح دعاى سحر امام (س)
3و4. مثنوى مولوى
5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س)
6. رسائل ابن عربى
7. عین القضات
8. وصیتنامه سیاسى، الهى امام (س)
9. شرح دعاى سحر امام (س)
10. شرح دعاى سحر امام (س)
11. نقش الفصوص ابن عربى
12. نقش الفصوص ابن عربى
13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س)
14. سوره انشفاق، آیه 6
15. از سخنان شمس تبریزى